سلام...میخواستم طبق همیشه ی این وقتا بگم وقتتون بخیر..عجب...ذهنم خیلی شلوغه.. برای خیلی کارها میخوام تو مدت یک الا دو ماهه اقدام کنم..همشون رو هم دوست دارم ولی بدیش اینه که باهم تداخل دارن ...خیلی جالبه... یه پیشنهاد کاری هم دارم... خوبیش اینه مثل کار قبلیم برام عذاب نیست...جهنم نیست... کارش یه طوریه که تا حالا تجربش رو ندارم.. گفتن که بهم کمک میکنن راه بیوفتم..دیگه چی بهتر از این...فقط یه چیزی داره اذیتم میکنه... حسش مثل وقتیه که تورو تو اب دریا پرت میکنن تا شنا یاد بگیری ولی از بس که تو اون لحظه ترسیدی، بعدها حتی تو اب استخر هم نمیتونی بری ... یه همچین حسی دارم...مثل اینکه میخوان من رو مجبور کنن که کار های قبلی رو انجام بدم... خدا بگم چیکار کنه اون رو..ببین به چه روزی انداختم... من که کار کردن رو دوست داشتم...پیشرفت رو دوست داشتم... ولی چرا الان فقط میخوام یه کار بدون استرس داشته باشم ؟ چرا از پیشرفت دست کشیدم؟ به خطر استرس های اون موقع اس؟درس میخونم ولی ذهنم پیش کاره...کار میخوام ولی ذهنم پیش مشهده..یا تهران...چه کنم؟اوضاع داغونیه... ولی همین که اقدام کردم برای درس خوندن خیلی به خودم افتخار میکنم... توی دوره ی زندگی فوق العاده حساس و بدی هستم...این دوره از زندگیم خیلی سخته در حدی که حتی از زود گذشتن ساعت و روز ها شاکی نیستم و خوشحالم...دوره ی فوق العاده سختیه ولی من تو همچین دوره ای تصمیم گرفتم درس بخونم...به خودم خیلی افتخار میکنم.. حتی بیرون میرم دنبال کار.. درسته خیلیا ازم جلوترن ولی من شرایط اونا رو ندارم...حتی تو این خراب شده گیر افتادم..حتی تو این وضعیت داغون هم خونه رو عوض کردیم...چه جهنمی بود نیازی نمیبینم بگم تا یادآوری بشه..حتی این موقع از سال ماه رمضونه.. یادآور آب هم شرمنده عباس شد...
ادامه مطلبما را در سایت آب هم شرمنده عباس شد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : tanhabazmande بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 5:20